خراسان غربی

تارنمایی پیرامون مهمترین مسائل خراسان غربی به مرکزیت کهن شهر سبزوار

خراسان غربی

تارنمایی پیرامون مهمترین مسائل خراسان غربی به مرکزیت کهن شهر سبزوار

خراسان غربی
دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رمان کلیدر» ثبت شده است

۲۷
دی

کلیدر محمود دولت آبادی

رمان کلیدر به قلم استاد محمود دولت آبادی به عنوان دومین رمان طولانی جهان و بلندترین رمان فاخر ادبیات فارسی است.


 این رمان علی رغم طولانی بودن طرفداران زیادی در ایران دارد و بیش از 20 مرتبه تجدید چاپ شده است.


کلیدر نام روستایی در منطقه خراسان غربی و اطراف سبزوار است که بخش عمده ای ماجرا های رمان کلیدر در این روستا و پیرامون اهالی آن رخ می دهد.


"گل محمد" قهرمان اصلی رمان کلیدر است که در زمان حکومت استبدادی پهلوی اول به قیام و شورش علیه نیروهای روس و انگلیس می پردازد و سرانجام به دست مأموران رژیم کشته می شود.


جنازه او به همراه سربریده اش بعد از کشته شدن در مقابل پاسگاه سبزوار به نمایش عموم گذاشته می شود و مأموران پهلوی درکنار آن عکس می گیرند.


ترانه معروف "نه نه گل محمد" که یکی از ترانه های فولکلور مشهور ایران است ، در رابطه با همین ماجرای حماسی و غم انگیز زندگی و مرگ "گل محمد" سبزواری سروده شده است. و امروز این ترانه یکی از مشهورترین ترانه های محلی خراسان است.


استاد محمود دولت آبادی یکی از بزرگترین نویسندگان معاصر ایران است که در سبزوار پایتخت نثر فارسی متولد شده است.


صفت پایتخت نثر فارسی بدان سبب به زادگاه دولت آبادی داده شده است که این شهر همواره مهد تولد و پرورش بزرگترین نویسندگان ایران بوده است و چهره هایی نظیر خواجه ابوالفضل بیهقی نویسنده تاریخ گرانسنگ بیهقی (مسعودی) ، ابوالحسن زید بیهقی معروف به ابن فُندُق فرید خراسان نویسنده کتاب ارزشمند تاریخ بیهق (ازمنطقه ششتمد) ، ملاحسین واعظ کاشفی نویسنده کتاب مشهور روضه الشهدا اولین مقتل فارسی ماجرای کربلا ،عطاملک جوینی نویسنده کتاب گرانسنگ تاریخ جهانگشای (از منطقه جوین) ، دکتر علی شریعتی نویسنده توانمند و جامعه شناس برجسته معاصر (از منطقه داورزن) و تعدادی دیگر از داستان نویسان پراستعداد خراسان و ایران از این شهر برخاسته اند.

سبزوار پایتخت نثر ایران

سبزوار پایتخت نثر پارسی

استاد محمود دولت آبادی که اینک یکی از مشاهیر ادبی ایران محسوب می شود و به آقای رمان ایران شهرت یافته است، به جز کتاب کلیدر چندین رمان و داستان ارزشمند دیگر نیز دارد ، که اکثر کتب او در ردیف فاخرترین آثار داستانی ادبیات فارسی جای گرفته اند.

تمبر آقای رمان ایران رونمایی شد

رمان کلیدر

۲۷
دی

رمان فاخر کلیدر به قلم محمود دولت آبادی

رمان «کلیدر» نوشته ی محمود دولت آبادی بزرگترین و مهمترین اثر ادبی چند دهه ی گذشته ی ایران است. این کتاب سه هزار صفحه ای در ده جلد به چاپ رسیده است. ماجرای این رمان از این قرار است که خانواده ای کرد ایرانی به سبزوار کوچ کرده اند. داستان کلیدر فضای سیاسی ایران را بعد از جنگ جهانی دوم بازگو می کند. دولت آبادی بر اساس حقایق و حوادث واقعی به شرح زندگی رعیت های ایرانی و قبایل چادر نشین در آن دوران می پردازد.


خلاصه ی داستان

خلاصه ی رمان از این قرار است که مارال دختر جوان و زیبا ی کرد به سمت زندان شهر می رود تا پدر و نامزدش یاور را ببیند. او در بازگشت به نزد عمه اش می رود. بلقیس عمه ی مارال و همسرش کلمیشی، سه پسر و یک دختر به نام های خان محمد، گل محمد، بیگ محمد و شیرو دارند. مارال و گل محمد با وجود آنکه زنی به نام زیور دارد عاشق هم می شوند و ازدواج می کنند. بین گل محمد و نامزد قدیمی مارال دشمنی شکل می گیرد و کشمکش هایی بین خانواده ها و طایفه ها ایجاد می شود. در یکی از این جنگ ها و دشمنی ها گل محمد در دفاع از خود حاج حسین چارگوشلی که یکی از مالدارهای روستا است را می کشد. دو امنیه به روستا می آیند که گل محمد به خاطر ترس از جان خود آن ها را کشته و جنازه شان را می سوزاند. گل محمد دستگیر و روانه ی زندان می شود. بالاخره او توسط ستارخان از زندان فرار می کند. گل محمد پس از گریز به ناچار زندگی مخفیانه ای دارد. گل محمد و یارانش به قتل و غارت اربابان و خان ها دست می زنند. گل محمد با این کارها در نزد مردم تبدیل به چهره ای محبوب می شود و برای مردم تبدیل به قهرمان می شود. با ترور نافرجام محمد رضا پهلوی توسط یکی از اعضای حزب توده  اوضاع سیاسی با تغییرات بنیادی مواجه می شود. دهقانان در برابر ظلم و زور اربابان شانه خالی می کنند. گل محمد و هر کسی که با خانواده ی کلمیشی در ارتباط بوده کشته می شود.


واقع گرایی کلیدر

دولت آبادی ادعا می کند تمام شخصیت ها و وقایع کلیدر واقعی هستند. رمان خالی از اصطلاحات و واژگان محلی نیست. داستان دارای زاویه دید دانای کل است. زبان انباشته از ارایه های ادبی  و شـاعرانه است. نثر رمان آهنگین و حماسی است. صحنه ها رمانتیک و شخصیت ها همچون سبک نقاشی های سنتی است. شخصیت های متنوعی در این اثر آمده اند. نویسنده به استادی توانسته با لحن غزل وار فرهنگ و فلکلور منطقه را با تاریخ سیاسی و اجتماعی پیوند دهد. شاید کلیدر را اثری با ساختار نوین ببینیم اما دارای سبکی سنتی است و خواننده به راحتی با داستان ارتباط برقرار می کند.


تجربه ی نویسنده و اشنایی با فضا

یکی از دلایل موفقیت کلیدر را در این می توان یافت که نویسنده دارای تجربه ی شخصی از زندگی روستایی در همان منطقه است. صحنه ها و اتفاقات بسیار ملموس طبیعی هستند حس همزاد پنداری با آدم ها زیاد است و به راحتی می توان با آن ها ارتباط برقرار کرد. استفاده ی بهینه از همین تجارب شخصی است که رمان کلیدر را تبدیل به یک اثر واقع گرایانه کرده است. همچنین با خواندن این اثر به اطلاعات زیادی در مورد گفتار و رفتار مردم خراسان دست پیدا می کنیم. کلیدر رمان خوشخوانی است و با وجود طولانی بودن سریع پیش می رود. دولت آبادی در شخصیت پردازی گل محمد بعنوان یک قهرمان بسیار ماهرانه عمل کرده است.


کلیدر شاهنامه ای به نثر

دولت آبادی می گوید: یکی دو سالی طول کشید تا مجوز نشر کلدیر را بگیرم. در رمان کلیدر یک «من» اجتماعی وجود دارد که در گل محمد و مارال تبلور یافته است. کلیدر را می توان  شاهنامه به نثر نامید. کلیدر در واقع یک رمان اعتراضی است. اگر رمان جنگ و صلح اثر تولستوی را بخشی از فرهنگ و تمدن و حافظه ی ملی روسیه بدانیم بدون شک کلیدر نیز برای ایران همین گونه خواهد بود. کلیدر بازنمای روح انسان معاصر است.در کلیدر ادم هایی را می بینیم که در مقابل  استبداد سینه سپر می کنند. زنان کلیدر فقط در مسائل عاشقانه و زندگی نقش ندارند بلکه در هنگام رزم و نبرد هم با همسرانشان همراه می شوند. با این وجود زنان کلیدر از شان انسانی مهمی برخوردارند.


مرجع: ایرنیکا (کلیک کنید)


گفتنی است سبزوار و منطقه خراسان غربی که محل بسیاری از رویدادهای رمان کلیدر بوده است، به عنوان پایتخت نثر ایران نیز شناخته می شود. زیرا نویسندگان برجسته ای نظیر محمود دولت آبادی، دکتر علی شریعتی و خواجه ابوالفضل بیهقی و ... از این منطقه برخاسته اند که هر کدام از سرآمدان زمان خود در عرصه نویسندگی هستند.


کلیدر محمود دولت آبادی

۱۹
دی

صبح سبزوار در خیابان بیهق

امید برومندی

کتاب کلیدر بلندترین رمان فاخر ادبیات فارسی و شاهکار جاودانه استاد محمود دولت آبادی است که علاوه بر ارزش‌های داستانی و ادبی فراوانی که دارد، در واقع به نوعی روایتگر تاریخ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی معاصر خراسان با تأکید بر وقایع سبزوار و شهرها و نواحی اطراف آن محسوب می‌شود که بستر اصلی رویدادهای رمان کلیدر بوده اند.


هر چند کلیدر رسما کتاب تاریخ نیست، و نویسنده آن برای نگارش این اثر عظیم ادبی به گونه ای آشکار از تخیل داستانی خود بهره گرفته است، با این حال از آنجایی که سبک داستانی کلیدر واقع گرایی (رئالیسم)است و نویسنده خود اصالتاً سبزواری است و با فرهنگ و رویدادهای معاصر این شهر از نزدیک آشنایی دارد، لذا بسیاری از بخش‌های رمان کلیدر علاوه بر اینکه داستان زندگی شخصیت‌های اصلی آن را بیان می‌کند، گوشه‌هایی از تاریخ سیاسی و اجتماعی سبزوار را نیز به تصویر می‌کشد.


کلیدر همچنین به دلیل ذوق و استعداد سرشار ادبی نویسنده آن، توصیف‌هایی بسیار کامل و هنرمندانه از بعضی مکان‌ها، شخصیت‌ها و… ارائه می‌دهد؛ که گویی مخاطب خود از نزدیک آنچه را دولت آبادی نوشته، می‌بیند.


یکی از توصیفات دقیق و زیبای دولت آبادی در کلیدر، توصیف صبح سبزوار در یک روز سرد زمستانی است که در اثر بارش شبانه باران کمی‌نم دار است.


 سبزوار که یکی از کهن شهرهای باستانی ایران است، در طول اکثر دوره‌های تاریخی خود، معمولا یکی از مراکز مهم فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و جمعیتی در شمال شرق ایران بوده است.


وقوع ماجرای گل محمد کلمیشی در منطقه سبزوار، مربوط به یکی ازهمین دوره‌هایی است که این شهر مانند امروز از مرکزیت بازرگانی و تجاری خوبی در خراسان برخوردار بوده و بازار بزرگ آن همه روزه میزبان آمد و رفت شمار زیادی از پیشه وران و فعالان اقتصادی از شهرها و روستاهای اطراف بوده است. ودولت آبادی در رمان خود به خوبی این ویژگی شهر سبزوار و جنب و جوش اقتصادی بازار آن را، توصیف کرده است.

در ادامه به انتشار بخش‌هایی از کلیدر می‌پردازم که در آن‌ها توصیف بازار سبزوار در یک صبح سرد و نم دار زمستانی از بارش شبانه باران آمده است.

این بخش از روایت دولت آبادی بیان کننده سفر گل محمدکلمیشی و عمو مندلو دو شخصیت رمان کلیدر به شهر سبزوار برای خرید و فروش مایحتاج زندگی است:

صبح سبزوار

آسمان صاف صبح از پس نرمه باران شبانه . هوای گرگ و میش، هوای گنگ سحرگاه. رمز خاموشی . طنین صدای پاوزارها بر سنگفرش خیس خیابان. بوی نم دیوارهای کاهگلی. درهای بسته. دکان‌های بسته. رنگرزی، آهنگری، تختکشی .

آهنگ تکبیر از پناه دیوار . خلوت راسته خیابان سبریز. عبور مردی قوزی، در پالتوی سیاه رو به حمام . صدای پا ، صدای سرفه ، صدای ذکر..
شهر، در بکارت سحر چشم می‌گشاید.

گل محمد و مندلو اولین مردانی هستند که قدم بر سنگفرش خیابان گذاشته اند. سبریز را گذر می‌کنند. از کنار حوض هشت پایه رد می‌شوند و دمی‌دیگر ، از بیخ شانه ی بازار ، قدم در میدان زغالیها می‌گذارند. میدان هنوز خالی است. خالی از هرچیز و کس . باران ، خاکش را سفت کرده است. دورادور میدان، درِ همه دکانها بسته است. پاییندست میدان، در سکُنج، راهی به کوچه ی پادرخت هست، و این سو ترک گذری به بازارها آهنگرها و گودال غرشمالخانه.غرشمالها نیز هنوز در خواب اند. هم از سکُنج شرقی بالای میدا ، از کنار در جنوبی کاروانسرای شازده، راهی به کوچه ی مسجد جامع. کوچه ای شکن شکن، ته بازارچه ی قنادها را می‌بُرّد و با شیبی تند و پاکیزه، سنگفرش، سر بر در کوچک جنوبی مسجد می‌گذارد.

عمو مندلو، پیش از خسباندن شترها، دست بر سینه می‌گذارد و سرسری سلامی‌به امامزاده می‌دهد. بعد، رو به گل محمد دارد:
این هم شهر سبزوار .

تا حال این جور خلوت و به دل صبر دیده ایش؟ بارت را که فروختی، شترت را به کاروانسرا سر می‌دهی و می‌روی دم امامزاده، خیابان ارگ و خیابان بیهقش را هم به دل سیر تماشا می‌کنی. دکان نخودبریز هم آنجا، بیخ در کاروانسرا است. رو به میدان. از شیر مرغ تا جان آدمیزاد هم میانش یافت می‌شود. همراهش آشنا که بشوی، نسیه هم می‌دهد. این هم قهوه خانه ی کربلایی حبیب. شاگردش دارد درش را باز می‌کند. جای ایاب و ذهاب و داد و ستد است. سر بیشتر دهاتی‌های بلوک‌های زیر کال این جا جمع می‌شود.

تا نیم ساعت دیگر، دلال‌های پوست و پشم و روده و دانه ی هندوانه، مثل قشون به آنجا می‌ریزند و قارقارشان بلند می‌شود. حجره‌های تاجرها هم در خیابان بیهق است. کنار دالان کاروانسراها. نظمیه هم آنجاست. اما عدلیه بالاتر است. خیابان بالا. اداره ی امنیه هم طرف دروازه عراق است. میان یکی از این رباط‌های شاه عباسی . دیگر جانم برایت بگوید، در این چند ساله ی بعد از جنگ یکی دو تا گاراج هم کنار خیابان بالا باز شده . یعنی همان کاروانسراها شده گاراج. یکیشان مهمانخانه ای هم دارد.دیگر جانم برایت بگوید…

بیش از این، گل محمد امان پرگویی به پیرمرد نداد. از این رو که گل محمد، خود آنچه را که عمومندلو می‌گفت، می‌دانست. بیابانی بود، اما شهر ندیده که نبود. پس گفت:

– اول بگو ببینم خیال داری شترها را، تا مشتری پیدا نشده، همین جور زیر بار نگاه داری؟ من که شترم را زیر بار نگاه می‌دارم. می‌خسبانمش و لنگه‌های بار را از گرده‌هایش باز می‌کنم. تو، خود دانی!

مندلو گفت:
– من هم می‌خوابانمشان. بکشان بیخ دیوار. کنارگذر. اینجا می‌توانیم لنگه‌های بار را به دیوار تکیه بدهیم.

گل محمد چنان کرد و دو مرد لنگه‌های بار از هم گشودند. جوالهای زغال را کنار گذر، به دیوار تکیه دادند و لنگه‌های غیچ را سربه سر هم، کنار میدان گذاشتند.

شترها نفس راست کردند و مردها، پای لنگه‌های غیچ نشستند. عمو مندلو میل به نان کرد، گل محمد سفره از خورجین بیرون کشید، پیش آورد و باز کرد. نان ساج کلوخ شده بود. هرچه بود ، نان بود. لقمه از پی لقمه.


بازار سبزوار


شهر، واجنبید.

باقالی فروش‌ها، دیگچه‌های باقالی خود را بر سر گرفته و از ته سبریز بالا می‌آمدند ومیان میدان، هر کدام در گوشه ای، درون کوچه ای فرو می‌رفتند و آواز می‌دادند: داغه باقالی، باقالی داغه. دکاندارها، زیرعباها، پالتوهای به سر کشیده، از این کوچه و آن کوچه به میدان می‌رسیدند، چون موشهایی در تخته ای دکانها بر می‌داشتند و پشت تخته کار خود، کنار منقل سرد، به کار افروختن آتش چمباتمه می‌زدند.

شتریها، پراکنده و پیوسته با زنگ‌های کور، به میدان می‌رسیدند و کناری جای می‌گرفتند و بارها از گرده‌های شتر باز می‌کردند و آتش می‌افروختند. گوسفندیها از کاروانسراها بیرون می‌آمدند و میش و بزهای فروختنی خود را به کنجی می‌گنجانیدند. نان فروش‌ها به میان هیزم کش‌ها و بارفروش‌ها می‌آمدند و به مردان خسته و از راه رسیده، نان می‌فروختند. برخی باقالی فروش‌ها، چغندرفروش‌ها در لابه لای شترها و بارها پرسه می‌زدند. یکی از شاگردهای قهوه خانه ی کربلایی حبیب دسته ای استکان نعلبکی روی دست و ساعد خود چیده بود و دوره می‌گشت. دلال‌ها به میدان ریخته بودند و گرگ مانند در پی بار بودند. گفتگو‌ها به سر و صدا برگشته، و سرو صداها داشت به هیاهو می‌کشید. شهر از بالین سربرداشته و در پی روزی بود. کنار بارهای هیزم، نانواها با هیزمی‌بر سر یک قران – دو قران چانه می‌زدند. قسم می‌خوردند. خط و نشان می‌کشیدند و دشنام می‌دادند. ولگردها، یتیم بچه‌ها به هیزم دزدی آمده بودند.

دلالها جنجال می‌کردند.دکاندارها قاطی میدان شده بودند و به کندن لقمه ای از گرده ی دیگری می‌کوشیدند. گداها ، مفلوک و درهم ریخته، گونی بر سر و توبره بر دوش، لنگان و کورمال، چون کرمهای خاکی به درون میدان می‌خزیدند، دست خود پیش هر کس کاسه می‌کردند و می‌نالیدند ….

منبع: دولت آبادی، محمود . کلیدر، انتشارات فرهنگ معاصر، ۱۳۸۷، تهران، جلد دوم، بند هفتم صفحات ۵۳۰ تا ۵۳۳

گفتنی است در ادامه این مطلب که درباره وضعیت بازار سبزوار در یک صبح سرد زمستانی بود، دولت آبادی به توصیف رفتار یکی از متکدیان معروفی پرداخته که در آن سالها با نام کربلایی مندلی ناخنک برای بازاریان سبزوار شناخته شده بوده است.

هرچند معلوم نیست آیا مندلی ناخنک در عالم واقع نیز در بازار سبزوار وجود داشته یا اینکه زاییده تخیلات داستانی نویسنده کلیدر است، اما روایتی که دولت آبادی از این شخص ارائه داده، توصیفی کوتاه و نمکین است.


وبسایت سبزواری ها