دیدگاه آیت الله خامنه ای درباره عظمت تاریخی و فرهنگی سبزوار
سبزوار از نگاه شخصیت های برجسته علمی، ادبی ، فرهنگی ، سیاسی و اجتماعی(کلیک کنید)
در این نوشتار بخشی از سخنرانی آیت الله خامنه ای در زمان تصدی پست ریاست جمهوری به تاریخ ۳۰ تیرماه ۱۳۶۵ در مصلای سبزوار منتشر می شود که معظم له در این سخنان جایگاه باعظمت تاریخی و فرهنگی دارالمومنین سبزوار دیار سربداران را تشریح کرده است:
بسم الله الرحمن الرحیم
در جمع صمیمی و پر شور برادران و خواهران عزیز سبزوار و در شهر مومن و انقلابی و در فضایی که از انفاس پاک و از نیات صادق شما عزیزان سرشار و انباشته است بنده احساس می کنم که جو کامل انقلابی را و مردم مومن و صادق و پاکباز را همانطوری که همیشه از سبزوار شناخته ایم در برابر خود زیارت می کنم و مشاهده می کنیم. سبزوار محیط آشنایِ مهربانِ صمیمی را از سال ها پیش می شناسم. شما مردم مومن و علاقه مند به دین، شما جوانان پر شور، شما فضلا، فرهنگیان، زبده گان علمی را از دوران های گذشته در سبزوار شناخته ام و محیط علم و فرهنگ و فضای دین و اخلاص را در شهر شما و در میان مردم شما آزموده ام. در صد سال اخیر سبزوار هم مرکز فقه بوده است و هم مرکز فلسفه و عرفان بوده است و هم مرکز ادبیات و هنر.
در سال های پیش از پیروزی انقلاب از جمله شهرهایی که امتحان خوبی در دفاع از حق اسلام و در مقابله با ستمگران و طواغیت ایستادند شما سبزواری هابودید. از اول انقلاب هم در جبهه و پشت جبهه نشانه های ایمان شما، اخلاص شما همواره مشهود بوده است. خاطرات فراوانی هم از سبزوار در گذشته دارم. باید به طور خلاصه عرض کنم دیدگاه همیشگی من نسبت به شما مردم مهربان، مومن، صمیمی و با اخلاص همیشه همین بوده است و روز به روز هم به حمد الله این دیدگاه تایید شده است. در روز غربت اسلام، شما با اسلام بودید. امروز هم که روز عزت و عظمت اسلام است شما سربازان اسلامید لذا من این دیدار عمومی را با شما خواهران، برادران، جوانان، سلحشوران، علمای محترم، فرهنگیان و همه قشرهای اجتماعی که در این مصلای با شکوه گرد آمده اید دیدار مبارکی به شمار می آورم و این را برای خودم توفیقی می دانم.
منبع : سلام سربدار
گفتنی است سبزوار در مرکز منطقه خراسان غربی واقع شده است.
امید برومندی
کتاب کلیدر بلندترین رمان فاخر ادبیات فارسی و شاهکار جاودانه استاد محمود دولت آبادی است که علاوه بر ارزشهای داستانی و ادبی فراوانی که دارد، در واقع به نوعی روایتگر تاریخ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی معاصر خراسان با تأکید بر وقایع سبزوار و شهرها و نواحی اطراف آن محسوب میشود که بستر اصلی رویدادهای رمان کلیدر بوده اند.
هر چند کلیدر رسما کتاب تاریخ نیست، و نویسنده آن برای نگارش این اثر عظیم ادبی به گونه ای آشکار از تخیل داستانی خود بهره گرفته است، با این حال از آنجایی که سبک داستانی کلیدر واقع گرایی (رئالیسم)است و نویسنده خود اصالتاً سبزواری است و با فرهنگ و رویدادهای معاصر این شهر از نزدیک آشنایی دارد، لذا بسیاری از بخشهای رمان کلیدر علاوه بر اینکه داستان زندگی شخصیتهای اصلی آن را بیان میکند، گوشههایی از تاریخ سیاسی و اجتماعی سبزوار را نیز به تصویر میکشد.
کلیدر همچنین به دلیل ذوق و استعداد سرشار ادبی نویسنده آن، توصیفهایی بسیار کامل و هنرمندانه از بعضی مکانها، شخصیتها و… ارائه میدهد؛ که گویی مخاطب خود از نزدیک آنچه را دولت آبادی نوشته، میبیند.
یکی از توصیفات دقیق و زیبای دولت آبادی در کلیدر، توصیف صبح سبزوار در یک روز سرد زمستانی است که در اثر بارش شبانه باران کمینم دار است.
سبزوار که یکی از کهن شهرهای باستانی ایران است، در طول اکثر دورههای تاریخی خود، معمولا یکی از مراکز مهم فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و جمعیتی در شمال شرق ایران بوده است.
وقوع ماجرای گل محمد کلمیشی در منطقه سبزوار، مربوط به یکی ازهمین دورههایی است که این شهر مانند امروز از مرکزیت بازرگانی و تجاری خوبی در خراسان برخوردار بوده و بازار بزرگ آن همه روزه میزبان آمد و رفت شمار زیادی از پیشه وران و فعالان اقتصادی از شهرها و روستاهای اطراف بوده است. ودولت آبادی در رمان خود به خوبی این ویژگی شهر سبزوار و جنب و جوش اقتصادی بازار آن را، توصیف کرده است.
در ادامه به انتشار بخشهایی از کلیدر میپردازم که در آنها توصیف بازار سبزوار در یک صبح سرد و نم دار زمستانی از بارش شبانه باران آمده است.
این بخش از روایت دولت آبادی بیان کننده سفر گل محمدکلمیشی و عمو مندلو دو شخصیت رمان کلیدر به شهر سبزوار برای خرید و فروش مایحتاج زندگی است:
صبح سبزوار
آسمان صاف صبح از پس نرمه باران شبانه . هوای گرگ و میش، هوای گنگ سحرگاه. رمز خاموشی . طنین صدای پاوزارها بر سنگفرش خیس خیابان. بوی نم دیوارهای کاهگلی. درهای بسته. دکانهای بسته. رنگرزی، آهنگری، تختکشی .
آهنگ تکبیر از پناه دیوار . خلوت راسته خیابان سبریز. عبور مردی قوزی، در پالتوی سیاه رو به حمام . صدای پا ، صدای سرفه ، صدای ذکر..
شهر، در بکارت سحر چشم میگشاید.
گل محمد و مندلو اولین مردانی هستند که قدم بر سنگفرش خیابان گذاشته اند. سبریز را گذر میکنند. از کنار حوض هشت پایه رد میشوند و دمیدیگر ، از بیخ شانه ی بازار ، قدم در میدان زغالیها میگذارند. میدان هنوز خالی است. خالی از هرچیز و کس . باران ، خاکش را سفت کرده است. دورادور میدان، درِ همه دکانها بسته است. پاییندست میدان، در سکُنج، راهی به کوچه ی پادرخت هست، و این سو ترک گذری به بازارها آهنگرها و گودال غرشمالخانه.غرشمالها نیز هنوز در خواب اند. هم از سکُنج شرقی بالای میدا ، از کنار در جنوبی کاروانسرای شازده، راهی به کوچه ی مسجد جامع. کوچه ای شکن شکن، ته بازارچه ی قنادها را میبُرّد و با شیبی تند و پاکیزه، سنگفرش، سر بر در کوچک جنوبی مسجد میگذارد.
عمو مندلو، پیش از خسباندن شترها، دست بر سینه میگذارد و سرسری سلامیبه امامزاده میدهد. بعد، رو به گل محمد دارد:
این هم شهر سبزوار .
تا حال این جور خلوت و به دل صبر دیده ایش؟ بارت را که فروختی، شترت را به کاروانسرا سر میدهی و میروی دم امامزاده، خیابان ارگ و خیابان بیهقش را هم به دل سیر تماشا میکنی. دکان نخودبریز هم آنجا، بیخ در کاروانسرا است. رو به میدان. از شیر مرغ تا جان آدمیزاد هم میانش یافت میشود. همراهش آشنا که بشوی، نسیه هم میدهد. این هم قهوه خانه ی کربلایی حبیب. شاگردش دارد درش را باز میکند. جای ایاب و ذهاب و داد و ستد است. سر بیشتر دهاتیهای بلوکهای زیر کال این جا جمع میشود.
تا نیم ساعت دیگر، دلالهای پوست و پشم و روده و دانه ی هندوانه، مثل قشون به آنجا میریزند و قارقارشان بلند میشود. حجرههای تاجرها هم در خیابان بیهق است. کنار دالان کاروانسراها. نظمیه هم آنجاست. اما عدلیه بالاتر است. خیابان بالا. اداره ی امنیه هم طرف دروازه عراق است. میان یکی از این رباطهای شاه عباسی . دیگر جانم برایت بگوید، در این چند ساله ی بعد از جنگ یکی دو تا گاراج هم کنار خیابان بالا باز شده . یعنی همان کاروانسراها شده گاراج. یکیشان مهمانخانه ای هم دارد.دیگر جانم برایت بگوید…
بیش از این، گل محمد امان پرگویی به پیرمرد نداد. از این رو که گل محمد، خود آنچه را که عمومندلو میگفت، میدانست. بیابانی بود، اما شهر ندیده که نبود. پس گفت:
– اول بگو ببینم خیال داری شترها را، تا مشتری پیدا نشده، همین جور زیر بار نگاه داری؟ من که شترم را زیر بار نگاه میدارم. میخسبانمش و لنگههای بار را از گردههایش باز میکنم. تو، خود دانی!
مندلو گفت:
– من هم میخوابانمشان. بکشان بیخ دیوار. کنارگذر. اینجا میتوانیم لنگههای بار را به دیوار تکیه بدهیم.
گل محمد چنان کرد و دو مرد لنگههای بار از هم گشودند. جوالهای زغال را کنار گذر، به دیوار تکیه دادند و لنگههای غیچ را سربه سر هم، کنار میدان گذاشتند.
شترها نفس راست کردند و مردها، پای لنگههای غیچ نشستند. عمو مندلو میل به نان کرد، گل محمد سفره از خورجین بیرون کشید، پیش آورد و باز کرد. نان ساج کلوخ شده بود. هرچه بود ، نان بود. لقمه از پی لقمه.
شهر، واجنبید.
باقالی فروشها، دیگچههای باقالی خود را بر سر گرفته و از ته سبریز بالا میآمدند ومیان میدان، هر کدام در گوشه ای، درون کوچه ای فرو میرفتند و آواز میدادند: داغه باقالی، باقالی داغه. دکاندارها، زیرعباها، پالتوهای به سر کشیده، از این کوچه و آن کوچه به میدان میرسیدند، چون موشهایی در تخته ای دکانها بر میداشتند و پشت تخته کار خود، کنار منقل سرد، به کار افروختن آتش چمباتمه میزدند.
شتریها، پراکنده و پیوسته با زنگهای کور، به میدان میرسیدند و کناری جای میگرفتند و بارها از گردههای شتر باز میکردند و آتش میافروختند. گوسفندیها از کاروانسراها بیرون میآمدند و میش و بزهای فروختنی خود را به کنجی میگنجانیدند. نان فروشها به میان هیزم کشها و بارفروشها میآمدند و به مردان خسته و از راه رسیده، نان میفروختند. برخی باقالی فروشها، چغندرفروشها در لابه لای شترها و بارها پرسه میزدند. یکی از شاگردهای قهوه خانه ی کربلایی حبیب دسته ای استکان نعلبکی روی دست و ساعد خود چیده بود و دوره میگشت. دلالها به میدان ریخته بودند و گرگ مانند در پی بار بودند. گفتگوها به سر و صدا برگشته، و سرو صداها داشت به هیاهو میکشید. شهر از بالین سربرداشته و در پی روزی بود. کنار بارهای هیزم، نانواها با هیزمیبر سر یک قران – دو قران چانه میزدند. قسم میخوردند. خط و نشان میکشیدند و دشنام میدادند. ولگردها، یتیم بچهها به هیزم دزدی آمده بودند.
دلالها جنجال میکردند.دکاندارها قاطی میدان شده بودند و به کندن لقمه ای از گرده ی دیگری میکوشیدند. گداها ، مفلوک و درهم ریخته، گونی بر سر و توبره بر دوش، لنگان و کورمال، چون کرمهای خاکی به درون میدان میخزیدند، دست خود پیش هر کس کاسه میکردند و مینالیدند ….
منبع: دولت آبادی، محمود . کلیدر، انتشارات فرهنگ معاصر، ۱۳۸۷، تهران، جلد دوم، بند هفتم صفحات ۵۳۰ تا ۵۳۳
گفتنی است در ادامه این مطلب که درباره وضعیت بازار سبزوار در یک صبح سرد زمستانی بود، دولت آبادی به توصیف رفتار یکی از متکدیان معروفی پرداخته که در آن سالها با نام کربلایی مندلی ناخنک برای بازاریان سبزوار شناخته شده بوده است.
هرچند معلوم نیست آیا مندلی ناخنک در عالم واقع نیز در بازار سبزوار وجود داشته یا اینکه زاییده تخیلات داستانی نویسنده کلیدر است، اما روایتی که دولت آبادی از این شخص ارائه داده، توصیفی کوتاه و نمکین است.
نگاهی به 8 رئیس دانشگاه حکیم سبزواری از ابتدا تا کنون
تاریخچه و مقدمه:
دانشگاه حکیم سبزواری در سال1366 با نام دانشگاه تربیت معلم سبزوار و به عنوان شعبه ای از دانشگاه تربیت معلم تهران تاسیس شد و در سال 1368 از دانشگاه تربیت معلم تهران جدا شد و به عنوان یک دانشگاه مستقل و جامع به کار خود ادامه داد. در آغاز آقای محمد علی طالبی که شهردار سبزوار و علاقه مند به توسعه ی شهر بود، با همکاری دوستان و پی گیری های موثر دکتر محمد رضا راه چمنی، نماینده ی وقت مردم سبزوار در مجلس شورای اسلامی، مجوز تاسیس شعبه ی این دانشگاه را گرفتند. این دانشگاه، در محل سابق دانشگاه کار یا مجتمع صنعتی کشور- شعبه سبزوار، واقع در 5 کیلومتری غرب سبزوار شروع به کار کرد.
دانشگاه کار به ابتکار مرحوم دکتر هنربخش(پدر مهندسی ایران)، که اصالتا سبزواری بود، در چندین شهر شعبه داشت. در سبزوار اولین دوره ی آن در سال 1354 دانشجو گرفت. پس از انقلاب و در سال 1359 حرکتی به نام انقلاب فرهنگی منجر به تعطیلی دانشگاه ها شد. همزمان با بازگشایی دانشگاه ها(1362)، دانشگاه کار منحل و در دانشگاه های دیگر ادغام و دانشجویانش در آن ها پخش شدند.
محل این دانشگاه در سبزوار قبلا، در دوره ی تعطیلات(1359 تا 1362) در اختیار جهاد سازندگی قرار داشت و انباری از غلات و ماشین آلات و... بود. در آن سال ها که کشور درگیر جنگ بود، توسعه ی دانشگاهی نکته ی قابل توجهی است. تحویل ساختمان انبار از جهاد و تبدیل مجدد آن به مکان آموزشی، کاری جهادی بود.
رئیسان دانشگاه از آغاز تا کنون:
1- دکتر محمد علی طالبی، نخستین سرپرست، که در آن سالها لیسانس اد بیات عربی داشت و پر انرژی، با کسانی که سرشار از انگیزه بودند، کار را شروع کردند.
با شروع به کار دانشگاه، آقای سیدحسن علم الهدایی سرپرستی را برعهده گرفت. طالبی سال ها در مسوولیت فرمانداری بود، پس از اخذ دکترای ادبیات عربی از سودان، به دانشگاه آمد ولی باز هم سالیانی درسمت های معاونت سازمان بهزیستی کشور و سازمان ملی جوانان بود.
2- دکتر سید حسن علم الهدایی، دومین سرپرست، که در آغاز فوق لیسانس مدرسی ریاضی از دانشگاه تربیت مدرس داشت. مدیری فرهنگ شناس بود. در تیرماه سال 1372 برای ادامه ی تحصیل به انگلستان رفت. پس ازاتمام دوره ی دکتری خود به دانشگاه برگشت، و زمان زیادی طول نکشید که به دانشگاه مشهد رفت. چند مسوولیت در دانشگاه فردوسی برعهده گرفت، از جمله مشاورت رئیس دانشگاه و بعد به ریاست پارک علم و فناوری مشهد برگزیده شد.
3- دکترعباس محمدیان که کارشناسی ارشد مدرسی ادبیات فارسی از دانشگاه تربیت مدرس داشت، در سال 1368 به عنوان عضو هیات علمی در دانشگاه شروع به کار کرد و در سال 1369 به عنوان معاون آموزشی و پژوهشی دانشگاه منصوب شد. در تیرماه سال1372 با سابقه ی معاونت آموزشی و پژوهشی دانشگاه، سومین سرپرست دانشگاه شد و تا تیرماه 1374این مسوولیت را برعهده داشت و به دلیل ادامه تحصیل در دورۀ دکتری از سمت خود استعفا داد . آقای علم الهدایی آقای محمدیان را به عنوان جانشین معرفی کرد و وزارت نیز حکم سرپرستی ایشان را صادر کرد.
4- محمد حسین امان پور، کارمند دانشگاه فردوسی مشهد، که به واسطه ی حجت الاسلام علی اصغر باغانی نماینده ی مجلس، چهارمین سرپرست دانشگاه شد. ایشان کارمندی در شرف باز نشستگی بود.
5- دکتر محسن حداد سبزوار در سال1374 تازه از سوئد دکترای فنی خود را اخذ کرده بود که برای جبران اشتباه وزارت علوم در انتصاب امان پور، برای ریاست دانشگاه تربیت معلم سبزوار انتخاب شد. ایشان دانش آموخته ی دانشگاه علم و صنعت تهران بود و سابقه ی فعالیت در جهاد دانشگاهی داشت. با توجه به شرایط آن روز، قبول این مسوولیت از سوی ایشان برای دانشگاه بسیار مناسب بود. حدود هفت سال بعد ایشان به دانشگاه فردوسی مشهد منتقل شد و معاونت طرح و برنامه ی دانشگاه فردوسی را عهده دار شد.
6- شادروان دکتر سید ابوالفضل علوی از آغاز دانشگاه و تاسیس رشته ی ریاضی با کارشناسی ارشد استخدام شده بود. دکترای ریاضی گرفت. پس از دکتر حداد سبزوار، ریاست دانشگاه را برعهده گرفت. در کارش از جان مایه می گذاشت. به مشورت اعتقاد داشت. سعی کرد زمینه ی سوء استفاده ی برخی از مدیران را با تصمیمات شورایی بگیرد. از موقعیتش به سود خود بهره نبرد، گام های بلندی در توسعه ی دانشگاه برداشت. استاد، کارمند و دانشجو احساس کرامت می کرد.
7- دکتر عباس محمدیان برای بار دوم، ولی این بار با دکترای ادبیات فارسی و سابقه ی بیشتر در سال 1384 به ریاست دانشگاه رسید. ریاست دکتر محمدیان تا 20 آذرماه 1392 به مدت 8 سال ادامه داشت و پس از ایشان، آقای دکتر جواد حدادنیا به سرپرستی دانشگاه منصوب شد.
8- دکتر جواد حدادنیا. با مدرک تحصیلی دکترای برق و سوابق معاونت آموزشی دانشگاه حکیم سبزواری در دوره ریاست دکتر محمدیان و معاونت آموزشی و پژوهشی دانشگاه علوم پزشکی و سرپرست دانشگاه فناوریهای نوین سبزوار ریاست دانشگاه حکیم سبزواری را از از 1392 تا 1396 برعهده گرفت.
9- دکتر علی اصغر مولوی. با مدرک تحصیلی دکترای فیزیک هسته ای و سابقه اجرایی معاونت پژوهشی و فناوری دانشگاه حکیم سبزواری.
شهرستان سبزوار از دیرباز به مهد هندبال ایران شهرت دارد.
تیم های هندبال این شهر تا کنون بارها موفق شده اند، مقام قهرمانی هندبال کشور را از آن خود کنند.
سبزواری ها همچنین تا کنون در چندین رقابت آسیایی نیز حضور یافته اند که این حضورها با برد و باخت هایی همراه بوده است.
این شهر در دهه 60 میزبان برگزاری چند دوره از مسابقات جام هندبال شهدای هویزه بود.
هندبال عمده ترین ورزش منطقه خراسان غربی محسوب می شود و به عبارتی هویت ورزشی مردم دیار سربداران و منطقه سبزوار بزرگ با هندبال گره خورده است.
تصویر این صفحه مربوط به یکی از خیابان ها و پیاده روهای زیبای سبزوار در حاشیه ی میدان فاطمی در خیابان بهار است که براساس آنچه در این عکس مشاهده می شود، سه ویژگی تمیزی، سرسبزی (به واسطه وجود درختان متعدد در حاشیه خیابان) و چشم نوازی به واسطه انتخاب سنگ فرشی خوش نقش برای کف پیاده رو، از مشخصات اصلی این خیابان و پیاده رو واقع شده در یکی از مناطق مرکزی شهر سبزوار است.
امید می رود شهرداری سبزوار و کلیه سازمان های وابسته آن و همچنین تمام شهروندان سبزواری در زیبایی و تمیز نگاه داشتن تمام خیابان ها و محلات این شهر همتی نظیر آنچه در تصویر فوق شاهد آن هستیم، داشته باشند.
گفتنی است کهن شهر سبزوار دیار سربداران در مرکز منطقه خراسان غربی واقع شده است.
اگر قرار بر تقسیم استان خراسان رضوی باشد، کدام شهرها از جامع جهات واجد شرایط ارتقاء به مراکز استان های جدید هستند و چه ترکیبی می توان به وجود آورد؟
به نظر می رسد با در نظر گرفتن همه شرایط نظیر فاصله از مراکز استان های فعلی به جهت تمرکززدایی از کلانشهرها، جمعیت بالا، وجود شهرستان های اقماری، امکانات زیرساختی نظیر فرودگاه، بهداشت و درمان، راه های مواصلاتی، دانشگاه ها و ...، داشتن مرز مشترک با استان های دیگر و ... شهرستان های سبزوار و تربت حیدریه مستعدترین شهرها و در مرحله بعد، نیشابور از دیگر شهرهای مستعد برای استان شدن هستند.
همانطور که در تصویر این صفحه مشاهده می شود، شهرستان کاشمر در موقعیتی قرار دارد که می تواند بین قرارگرفتن در استان های جدید احتمالی حق انتخاب داشته باشد. با این حال کاشمر به لحاظ بعد مسافت به تربت حیدریه نزدیک تر از سبزوار و نیشابور است.
نمای ساختمان اصلی دفتر نظام مهندسی سبزوار . هارمونی رنگ ها و تلفیق معماری ایرانی و اسلامی در آن چشم نواز است.
ساختمان های منطقه خراسان غربی و دیار سربداران در گذشته از سبک معماری خاص خود پیروی می کرده که هویت ایرانی و اسلامی ویژه ای برای شهر و روستاهای دیار سربداران به وجود آورده بود.
در دوره معاصر در معماری ساختمان های سبزوار مانند بسیاری دیگر از مناطق کشور، تغییرات و بی نظمی هایی به وجود آمده که به هویت یکدست این شهر لطمه وارد آورده است. با این حال بعضی ساختمان های جدید این شهر ارزش و زیبایی خود را به لحاظ معماری و احتمالا ماندگاری دارند.
مرجع: سایت تخصصی راهدار